صفحه قبل 1 صفحه بعد

پارسی وب ایرانیان

پارسی وب ایرانیان

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

امکانات

ورود اعضا:

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 42
بازدید دیروز : 197
بازدید هفته : 241
بازدید ماه : 239
بازدید کل : 377179
تعداد مطالب : 169
تعداد نظرات : 192
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->


کد آهنگ هاي داريوش


داستان كوتاه: دلاوری میترادات دختر پادشاه اشكانی

طعم عشق به میهن

از بانو یاسمین آتشی
 


 

میترادات دختر مهرداد پادشاه اشکانی خواب دید ماری سیاه به شهر حمله نموده سربازان مار را به بند کشیدند و چون پدرش آن مار زشت را بدید دست او را گرفته و به مار پیشکش کرد. مار بدورش پیچید و او را با خود از شهر ببرد، چون از شهر دور شدند ماری دیگر بر سر راه آنها سبز شد و بدین طریق میترادات از مهلکه گریخت و به سوی شهر خویش باز گشت. مردم شادی می کردند و نوازندگان می نواختند او هم شاد شد اما همه چیز برایش غریبه و نا آشنا بود. چون بر لب جوی آبی نشست موهای خویش را خاکستری دید، زنی کامل در آب دیده می شد از ترس از خواب پرید و ساعتها بر خود لرزید . میترادات در آن هنگام تنها 14 سال داشت . چند سال گذشت در پایان جنگ ایران و سلوکیان (جانشینان اسکندر)، فرمانروای آنها اسیر شده و او را به ایران آوردند.

آن شب در زیر نور مهتاب مهرداد به دخترش میترادات گفت ای عزیزتر از جان می خواهم همسر دمتریوس فرمانروای اسیر شده سلوکیان شوی . رایزنانم می گویند اگر دمتریوس را عزیز داریم در آینده او دودمان سلوکیان را تضعیف خواهد کرد و در نهایت ما می توانیم برای همیشه آنها را نابود کنیم و تو می دانی آنها چقدر از ایرانیان را کشته اند، آیا قبول می کنی همسر او شوی ؟ دختر به پدر نگاهی کرد و خوابش را بیاد آورد .
در دل گفت آه ای پدر ، آه ای پدر من این مار را قبلا در خواب دیده ام و می دانم کی باز خواهم گشت زمانی که دیگر نیمی از موهایم سفید شده اما بخاطر ایران و شادی مردمم خواهم رفت .

سرش را پایین انداخت و گفت پدر هر چه شما تصمیم بگیرید همان می کنم. پادشاه ایران دخترش را در آغوش گرفته موی سر او را بوسید و گفت دخترم می دانی که چقدر دوستت دارم .
میترادات در دل می دانست آغوش مار در انتظار اوست اما صدای شادی ایرانیان آرامش می کرد همچون آرامش آغوش پدر ، و آرام گریست .
اندیشمند میهن دوست کشورمان ارد بزرگ می گوید : گل های زیبایی که در سرزمین ایران می بینید بوی خوش فرزندانی را می دهند که عاشقانه برای رهایی و سرفرازی نام ایران فدا شدند .
سالها گذشت میترادات که به ایران باز گشت همه چیز همانگونه بود که در خواب دیده بود. بر لب همان جوی آب نشست خود را در آن دید اشکهایش با آب جوی در هم آمیخت و رنگ میهن پرستی را برای روح و جان ایرانیان به یادگار گذاشت .


 


نويسنده: مانیا تاريخ: 28 مهر 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

آزادگان پارسي براي دوستي دوباره با تمدن و فرهنگ پارسي خود و مبارزه با کينه توزان سرزمين اجداديمان همراه و همصدا شويد

نويسندگان

لينکهاي روزانه

آخرين مطالب ...

» قومیت های ایران همه آزادند بخوانند!!
» عجایب معماری جهان باستان
» کوه آتش رامهرمز
» بدبینی ایرانیان نسبت به حکومت عمر
» فرمان به آرتش ایران: پیش به سوی قسطنطنیه
» نوزدهم آبان سال 518 پیش از میلاد: گشایش آبراه دریای سرخ به رود نیل
» موزه مولانا، پرجاذبه‌ترين مقصد گردشگري ترکيه
» آشنایی با سرداران ایران
» کتله خور، بهشت ناشناخته ایران
» گزارش تصویری و معرفی قلعه‌ی صخره‌ای بهستان
» شناسايي سکونت‌گاه انساني در کوه‌هاي نقش رستم
» چرا ما ایرانیان برای تخریب آثار بی تابی می کنیم؟
» بنای گور دختر * تنگ ارم * برازجان * استان بوشهر
» تپه باستانی دوزین
» مردی که هیچ گاه، سر خم نکرد
» کشف نخستین سنگ نگاره های باستانی در مازندران
» کشف بقایای یک کوره و آثار معماری در کاوش های بازگیر
» سروده دکتر بادکوبه ای در ستایش فردوسی
» نامه بزرگمهر به انوشیروان
» قلعه بابک خرمدین
» داستانی زیبا درمورد کوروش کبیر!
» سورنا و پيرزن
» با آثار باستانی ایرانی در موزه لوور پاریس آشنا شوید
» قنات 2500 ساله گناباد یکی از عجایب تمدن ایران
» غار عظیم کتله خور؛ زیباترین غار جهان (تصویری)
» پالنگان؛ روستایی زیبا اما فراموش شده
» قصری كه برای شیرین بنا شد!
» کتله خور، بهشت ناشناخته ایران (+عکس)
» نمونه اشیاء مکشوفه مسیر دیوار بزرگ گرگان
» مردی که هیچ گاه، سر خم نکرد